محل تبلیغات شما



بعد خوردن یه صبحانه نیمه مفصل و جمع و جور به هم ریختگی شب قبل. در لپ تاپ و باز کردم که مثلا شروع کنم به کاویدن مقاله ها که، موجود همیشه مزاحم و فضول فکرم که از زمانی که خودمو شناختم تو مغزم زندگی میکرده و همچنان به قوت قبل زندگی میکنه و بیشتر فعالیتش زمانه تحصیل میزبانش که بنده باشم هست، بهم گفت برو چک کن شاید "نگریسته"، بهش گفتم به این زودی؟ یه روزم نگذشته، نمینگره بابا، گفت تو برو شاید "نگریست" .
توی خواب دیشبم، خوابیده بودم و خواب میدیدم، خواب میدیدم که برگشتم به سال اول دوره لیسانس، بی اختیار دنبال کسی میگشتم دنبال یه نفر با کفش های کلاسیک قهوه ای، کیف کتابی چرم قهوه ای و کت ضخیم بلند مشکی . توی خواب خودم، آگاهتر بودم میدونستم دارم خواب میبینم، میدونستم دنبال کی میگشتم. هوای خنک پاییز، مثل هوای الان بود ، جلوی ایستگاه سرویس دانشکده علوم دامی،. هنوز ایستاده بودم، همونقدر سر به هوا سرویس داشت میرسید و میرفت دانشکده منابع، هرچقدر سر گردوندم
. -" شبش رفتیم تو اتاق، کردیمش تو قاب، گذاشتیم بالای طاقچه. ، روم نشد بهت بگم ده بار رفتم نگاش کردم، تازه اینکه چیزی نیست، حرفم باهاش زدم. جریحه دار ، جوابمو نداد " "دیگه بوسیدیم گذاشتیم کنار، کنار که نه رو طاقچه" #رادیو-چهرازی- خداحافظ دلبر
My lover is a morning with the sun, Another day with her has just begun, She's waking me up to see her world, My lover is the light; My lover is a chance to play the fool, To shake a lot of trees and break the rules, She's bringing me back the boy inside, My lover gives me time; And all through the days, there are so many ways to love her, It's easy to do when the heart and the soul are true; My lover has the meaning of success, She's telling me that I can

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

محمد بهمنش